نوشته اصلی توسط
Sepideh79
سلام .فکر کنم دارم دیوونه میشم .;(
پشت کنکوری هستم .از وقتی که تصمیم گرفتم دوباره واسه هدفم بجنگم همه چیزو خواستم بذارم کنار....یعنی اونقد هدفم برام جذاب بود که باعث میشد بیخیال همه چیز شروع کنم درس خوندنو
اما....از هفته اول مهرماه که شروع کردم کم کم فکرایی میومد تو ذهنم که انگاری با من سرلج داشتن
یعنی من خودم نمیخواستم بیان تو ذهنم ولی میومدن مثلا حدودا 3_4روز به دوستام که قبول شدن فکر میکردم و کلا اصابم داعون میشد تا اینکه یه جوری خودمو قانع کردم که همه قرار نیس یه زمان مشخص به اهدافشون برسن....بعده یه مدت که این فکرا رف یه فکر جدید اومد !که واقعا اگه بخوام اینارو بگم شاید فکر کنین من یه دیوونه روانی ام:/
من اصلا اصلا خرافاتی نیستم ولی یه شب که اول ماه بود به اسمون نگاه کردم یاده حرف مامانبزرگم افتادم که میگف نباید ب اول ماه نگاه کرد واگه نگاه کردی باید فوری ب اب نگاه کنی وگرنه اون ماه برات بد میشه ...من اومدم که شیر اب رو باز کنم سایه خودمو دیدم وتا 1ماه قشنگ دنبال یه حادثه بودم و فکرم مشغول بود....درحالی که میدونم اینا همه چرت و پرته!!
من ادم خرافاتی نیستم ولی یه سری افکار میاد تو ذهنم که علی رغم میل باطنیم باید بهشون فکر کنم
مثلا تاپیک قبلی که گذاشتم(ترس از اینده)حدودا 1هفته هست تو ذهنمه....حتی مجبور شدم به مامانمم بگم ...ولی واقعا اروم نمیشم
ینی هی میام خودمو قانع کنم هی فکر دیگه میاد
مثلا میگم عیب نداره هر دختری ممکنه یه رابطه اشتباه تو زندگیش داشته باشه.بعد باز میگم اگه همسر ایندم عکسای اسکرین شات تماس تلفنی رو ببینه چی؟؟؟ درحالی که من اصلا الان به ازدواج فکر نمیکنم و قبلا اینا برام مهم نبود ولی همشون مثه خوره اقتادن به جونم
انگاری فکرام با من سرلج دارن
توروخدا کمکم کنین
موقعیت رفتن به روانپزشک و روانشناس حضوری رو ندارم!!